-
آن داستان های قشنگ
دوشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1386 13:26
گاو ما ما می کرد گوسفند بع بع می کرد سگ واق واق می کرد و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود . حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید . او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند . او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند ....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 فروردینماه سال 1386 18:21
قصه قرار آخر یادتــه تـو اوج پـایـیــز،آخـریـن لحـظـه دیدار خـب مواظـب خودت باش، دو سه بار،دوباره تکرار یــادتـه بــه مـاجـرامــون چـقـدر نـگـا می کـردیـم تـا یـکی دلـش بـیـاد و بـگـه خـب،خـدا نـگـهـدار تـــو خـداحافـظـی کـردی،دل مـن یـه کـم تـکون خـورد بـعـدش اسـمـتـو نـوشـتـم روی سـاقـه سپیدار بـارون گـریـه کـه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 فروردینماه سال 1386 12:03
من دیدم تو را که لبخند میزدی به احساس های من من شنیدم که هزار بار می گفتی : دوستت دارم !!!!!!!! من احساس کردم کاملا احساس کردم که دست های لرزانم را گرفتی و.... تابستان شدم !!!!!! من دیدم ، شنیدم و کاملا احساس کردم .... من ... این فلسفه بیدار شدن از خواب ، عجب مرا اذیت می کند !!!!!!!!!!! می دانم که ناراحت ات کرده ام می...
-
تو کیستی
چهارشنبه 15 فروردینماه سال 1386 20:05
تو کیستی که من این گونه ،بی تو بی تابم ؟ شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم . تو چیستی که من از موج هر تبسم تو بسان قایق ،سرگشته ،روی گردابم ! تو در کدام سحر،بر کدام اسب سپید؟ تو را کدام خدا؟ تو از کدام جهان؟ تو در کدام کرانه ،تو از کدام صدف؟ تو در کدام چمن،همراه کدام نسیم؟ من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه ؟ چه کرد با دل من...
-
بهـــــــار
سهشنبه 14 فروردینماه سال 1386 19:18
بهار عاشق بود و زمین معشوق ، عشق بی تابی می آورد و بهار بی تاب بود . زمین اما آرام و سنگین و صبور. زمین هر روز رازی از عشق به بهار می گفت : ــ این راز را با هیچ کس در میان نگذار . نه با نسیم نه با پرنده نه با درخت . راز ها را که بر ملا کنی بر باد می رود و راز بر باد رفته ، رسوایی است. هر دانه رازی بود و هر جوانه رازی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 فروردینماه سال 1386 19:32
آبا میدانی ؟ آبا هیچ میدانی دستخوش امواج شدن چیست ؟ آیا میدانی در دل این ابرهای سیاه چیست ؟ آیا میدانی در دل سرد و تاریک من هیچ ستاره ای چشم به چشمک را نمیدارد ؟ آیا میدانی غمگین ترین دل از آن کیست ؟ تو نمیدانی !!! تو هر گ ز مفهوم اشکهای من را نمیفهمی !!! تو نمیدانی که در این زمانه سرد من عاشق سرگردان چه ایامی را سر...
-
آغــاز
یکشنبه 12 فروردینماه سال 1386 19:16
حالمان بد نیست غم کم می خوریم کم که نه هر روز کم کم می خوریم در میان خلق سر در گم شدم عاقبت آلوده ی مردم شدم آ ب می خواهم سرابم می دهند عشق می خواهم عذابم می دهند ب عد از این با بی کسی خو می کنم آ نچه در دل داشتم رو می کنم خود نمی دانم کجا رفتم به خواب ا ز چه بیدارم نکردی آفتاب ن یستم از مردم خنجر پرست ب ت پرستم بت...